مکانی که فقط در رویا بازمانده است

نوشته شده توسط:میثم مطلق | ۲ دیدگاه
فضاهای از دست رفته
 

ماهنامه همشهری معماری/سینا دادخواه

1- احتمالا مهم‌ترین مساله‌ای که فضای شهری با آن دست‌به‌گریبان است مساله «از دست رفتگی» است. شهرها در دگردیسی و تبدل بی‌‌امان و روزافزون خود دائما فضاهایشان را از دست می‌دهند، نسبت به این از دست دادن واکنش نشان می‌دهند و سرانجام این کشمکش را با تثبیت فضای جدیدی به پایان می‌رسانند تا دوباره سیکل از ابتدا پیموده شود. نقطه اتکای این چرخه تحویل و تحول، مرحله واکنش به از دست دادن فضاست. تاکنون و غالبا این واکنش تحت عنوان نوستالژی و حس نوستالژیک نام‌گذاری شده است که به زبان ساده نگاه حسرت‌بار به گذشته معنی می‌دهد اما نگارنده بر این باور است که نوستالژی به تنهایی نمی‌تواند کفاف فهم پیچیدگی‌های فضای شهری را بدهد. در این یادداشت تلاش خواهم کرد نسبت به طرح مساله نوستالژی اقامه دعوا کنم تا درنهایت نشان بدهم می‌شود به واکنشی دقیق‌تر نسبت به فضای شهری دست یافت، واکنشی که می‌تواند نگاه معمارانه و شهرسازانه ما را دستخوش تغییر سازد.


2- حقیقت این است که شهرها به‌عنوان موجودی ارگانیک و زنده همانند یک انسان به گذشته خود می‌اندیشند و در فرآیند اندیشیدن سعی می‌کنند فضاهای از دست رفته‌شان را در هئیت و شمایلی دیگر بازسازی کنند. این بدان معناست که هیچ چیز در شهر واقعا از دست نمی‌رود و فقط به چیزی دیگر تبدیل می‌شود. همین تبدیل، پاشنه آشیل حس نوستالژی است. نوستالژی قمار بر سر ویرانه‌هاست. همان حس غریبی که تو را در کنار بازمانده‌های‌ تخت‌جمشید فرا‌می‌گیرد یا سینماها و تئاترهای متروک لاله‌زار یا کوچه‌باغ‌های شمیران که حالا جایشان برج‌های بلندمرتبه سر به فلک کشیده‌اند. دعوای واقعی هیچ‌وقت بر سر ویرانه‌ها نیست بلکه بر سر فضاهای حی و حاضر است. روح معذب ایرانی با توجه به گذشته دردناک تاریخی‌اش هنوز هم آسان‌ترین واکنش را در سوگواری و مرثیه بر سر مرده‌ریگ گذشته می‌یابد ولی حالا باید بتواند خودش را به سلاحی دیگر مجهز کند. حس نوستالژیک را دور بریزد و به جایش قوه فهمی نوین بسازد که بتواند به‌وسیله آن با دگردیسی آشوبناک فضای پیرامونی و تلاطم‌های از دست رفتن و به‌دست آوردن توامان و همزمان کنار بیاید. 
3- سال‌ها پیش در دهه 50 در ضلع شمالی میدان ونک، سینمای روبازی بود. جوان‌ها سوار بر اتومبیل‌های شیک کروکی‌شان وارد می‌شدند و پشت فرمان فیلم تماشا می‌کردند. سینمای میدان ونک آشکارا تقلیدی بود از سینماهای روباز کالیفرنیا؛ شبیه همان سینماهایی که جیمز دین اسطوره سینما عاشق‌شان بود. چنین فضایی برای شهروندان تهرانی جدید بود و هر چیز جدیدی در نگاه اول غریب است. طبیعی بود که با رخ دادن انقلاب چنین فضایی از دست می‌رود و از آنجا که چندان پای خود را سفت نکرده، نتواند در آینده به‌عنوان فضایی نوستالژیک بازشناسی شود.
 اولا کاربران چنین فضایی بسیار اندک و متعلق به طریقه فوق‌مرفه جامعه بودند و ثانیا خود شهر در یکی از شلوغ‌ترین میدان‌هایش قادر نبود پاسخگوی ترافیک مضاعفی باشد که سینمای روباز شهر ایجاد می‌کرد. این همان سرنوشتی بود که شهربازی کوچک جنوب میدان که به فانفار معروف بود، دچارش شد و در اوایل دهه 70 به‌طور کامل به‌کار خود پایان داد و متروک شد.
چهار پرواز یک پروانه در آفریقای جنوبی می‌تواند موجب توفان در شمال سیبری شود اما آیا عکس این قضیه هم صادق است؟ به نظر می‌رسد ویژگی فضای شهری تهران خصوصا در مورد فضاهایی که در سال‌های قبل از انقلاب رو به سوی سبک زندگی غربی داشتند همین سیر نزولی آشوب باشد. مینیاتوری و فشرده شدن فضا به قصد حفظ جوهر آن. پدیده‌های شهری درست همانند تمام پدیده‌های تاریخی به ضد خود تبدیل می‌شوند. بزرگ و کوچک می‌شود.
5- بالاتر از میدان ونک در همان خیابانی که هتل هما - که سال‌هاست به‌عنوان بهترین هتل تهران معرفی می‌شود- در آن است، نبش یکی از فرعی‌ها کتابفروشی کوچک و دنجی قراردارد. کتابفروشی تو را یاد کتابفروشی‌های کوچک پاریس که در فیلم‌ها دیده‌ای، می‌اندازد. شلوغ نیست و البته همیشه بسته است! فقط از پشت ویترینش می‌توانی چشم بدوزی به انبوه کتاب‌های زبان اصلی. چنین کتابفروشی‌ای تو را به یکباره از جایت می‌کند و وارد فضای دیگری می‌کند اما فقط این نیست. شهروندی خوش‌ذوق که می‌گویند صاحب همین کتابفروشی است در کوچه فرعی همین کتابفروشی برای خودش چیزهایی به‌وجود آورده. باغچه کوچک که با نیمکت چوبی و تیرچراغ برق و شیر آبخوری مرمری و شمشاد کاری، حس دلپذیر سکونت در شهری مهربان را برایت تداعی می‌کند. همه چیز این کوچه عجیب است. هیچ چیزش معلوم نیست. انگار تکه‌ای از شهر دیگری است که به اشتباه توی دامن تهران پرتاب شده درست مثل کلبه داستان جادوگر شهر اوز که گردباد از مزرعه بلندش کرده و در مرزهای سرزمین جادویی نشانده بود.
6- چند وقت است شدیدا اعتقاد پیدا کرده‌ام نیروی پنهان ناخودآگاه شهر تهران برای حفظ میراث تکه‌پاره‌های همان سینمای ازدست‌رفته آن را در شمایلی دیگر در همین کوچه بازسازی کرده است. پارکینگ به آن بزرگی به اندازه یک کوچه و باغچه‌اش کوچک شده. شخصیت‌های فیلم‌های نمایش‌داده شده در آن سینما جایشان را داده‌‌اند به مجسمه‌های سنگ شده این کوچه. کوچه‌ای که هیچ اتومبیل پهن کروکی نمی‌تواند واردش بشود. باید خوب به این مساله فکر کرد.

  • How long does it take to recover from Achilles injury?

    How long does it take to recover from Achilles injury?

    • ۱۳۹۶/۰۵/۳۱ - ۰۹:۳۹:۱۲

    Hello There. I found your weblog the use of msn. That is
    a really well written article. I'll be sure to bookmark it and return to learn more of your useful information. Thanks for the post.
    I will certainly return.

  • Brandi

    Brandi

    • ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۲۳:۰۵:۳۱

    Everyone loves it whenever people get together and share views.

    Great blog, continue the good work!