یکی از چیزهایی که توی کلاسهای درس شهرسازی یاد میدهند این نکته است که خیابانی که خانههای مسکونی کمی داشته باشد، در واقع روح ندارد و خیابان مردهای به حساب میآید. یک نمونه عالی برای اثبات همین یک نکته، خیابان کارگر است که دو تکه پایین و بالای میدان انقلابش، زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند. نیمه پایینی خیابان (یعنی از میدان انقلاب تا میدان راهآهن) با وجود تنوع در فضاهای شهری (میدان، فضای سبز، ایستگاه مترو، بیمارستان، مراکز خرید و...) فضایی دلمرده است که جز فروشندگان شاغل در آن، کمتر کسی را میتوان سراغ کرد که از آن خاطره داشته باشد. برعکس نیمه بالایی خیابان کارگر (از میدان انقلاب تا سازمان انرژی اتمی) چنان روح و روحیهای دارد که کمتر کسی پیدا میشود که مسحور این خیابان نشده باشد.
ناصرخسرو در «سفرنامه» معروفش، به هر شهری که میرسد اول موقعیت جغرافیایی شهر را توضیح میدهد که مثلا «مکه شهری است بر کوه نهاده» یا «حلب شهری است در دشت» تا بعدا اگر موقع توضیحاتش داستان خاصی درباره شهر تعریف کرد، خواننده گیج نشود که پس چرا اینجا اینطوری بود و آنجا آنطوری. ما هم به آن شاعر تبعید یمگانی اقتدا میکنیم و تذکره خیابان کارگر شمالی را با موقعیت جغرافیاییاش شروع میکنیم و بعد به داستانهایش میرسیم. خیابان قصه ما که مردم وقتی میخواهند خودمانی صدایش بزنند، میگویند خیابان امیرآباد، یک خیابان شمالی –جنوبی است که در مرکز شهر قرار گرفته.
بهجز این دو نکته، یک دانستنی ضروری دیگر درباره این خیابان، مسکونی-تجاری بودن آن است؛ حتی یکی از معروفترین سکونتگاههای دانشجویان ایران (کوی دانشگاه تهران) در این خیابان است. باقی مطلب ما دقیقا شرح همین سه نکته است. خیابان امیرآباد در مرکز شهر است، پس بسیاری از مراکز شهری مهم در این خیابان هستند. بزرگترین مرکز هنری ایران (موزه هنرهای معاصر) یا بیمارستانهای معروف شهر (بیمارستان شریعتی و مرکز قلب) و مراکز دانشگاهی (بسیاری از دانشکدههای دانشگاه تهران) در این خیابان هستند. به علاوه که بهخاطر موقعیت خیابان، خاصیت جمعکنندگی و پخشکنندگی هم دارد. یعنی خیلی از همشهریها برای رسیدن به بزرگراههای نزدیک (چمران، کردستان و جلال آلاحمد) از این خیابان استفاده میکنند.
پس خیابان امیرآباد، خیابانی است که افراد زیادی در روز از آن گذر میکنند. این را بگذارید کنار زیباییهای این خیابان، یعنی فضای سبز گسترده (پارک لاله)، محیط هنری (مجسمههایی که در جوار موزه هنرهای معاصر هستند) و تنوع مراکزی که در این خیابان وجود دارد. بعد آن قضیه شمالی-جنوبی بودن را هم بهخاطر بیاورید. امکاناتی که این ویژگی به خیابان میدهد، مثل نوزیدن باد غالب (باد غالب تهران غربی-شرقی است) و داشتن سایه در بیشتر ساعات روز (به خاطر ساختمانهای بلند این خیابان) هم اضافه میشود. جمعیت مسکونی خیابان را هم علاوه بکنید. خودتان انصاف بدهید، از این خیابان برای قدم زدن جای بهتری هم وجود دارد؟
همه این حرفهای قلمبه سلمبه را گفتیم که به همینجا برسیم که خیابان امیرآباد، خیابانی است برای قدم زدن. خیابانی است برای آنها که دلشان گرفته است.
خیابانی است برای آنها که عاشق شدهاند. از همان پایین پایین، یعنی از تقاطع کارگر-کشاورز که بگیرید و بیایید بالا، همه چیز جان میدهد برای قدم زدن و خاطرهبازی. اول چنارهای پارک لاله هستند. بعد مجسمههای لمیده و دلتنگ موزه هنرهای معاصر. جلوتر میلههای تمامنشدنی موزه فرش است. بعد پاساژهای رنگارنگ، مسجد، بانک، پاساژ، بیمارستان، دوباره پاساژ، ... بعد هم دیگر دانشکده فنی است و ساختمانهای کوی که روبهرویشان ردیف شمشادها و خرزهرهها تا قد آدمی بالا آمدهاند و این کوی دانشگاه، خودش اصلا عالمی است که نمیشود وصفش کرد. باید زندگیاش کرد.
دانشجوهای ساکن کوی دانشگاه، دانشجوی دانشگاه تهران هستند. ساختمانهای این کوی دانشگاه هم به قدمت این دانشگاه سالخورده هستند. زمانی این ساختمانها را برای اسکان سربازان آمریکایی و انگلیسی که در زمان جنگ جهانی دوم به ایران آمده بودند ساخته بودند. برای همین است که سبک معماری این ساختمانها، انگلیسی است. دانشجوهای ساکن کوی سرویس رفتوآمد در طول این خیابان را هم دارند، اما حداقلش این است که بعدازظهرها را پیاده از دانشگاه به کوی میروند.
دانشجوهایی که هم در دانشکدههای خیابان امیرآباد و هم ساختمانهای اصلی دانشگاه کلاس دارند، این مسیر را معمولا پیاده میروند. برای همین، عصرهای این خیابان شلوغ است و البته دیدنی.
اینجوری حداقل نیمی از ساکنان این خیابان (دانشجویان ساکن کوی)، سکونتشان موقتی و غیردائم است. این را که کنار ماجرای مرکز شهر بودن و جمعکننده-پخشکننده بودن خیابان میگذاریم، قاعدتا این ذهنیت بهوجود میآید که خیابان امیرآباد قابلیت تبدیل به محله را ندارد. اما در عمل اینطور نیست.
امیرآباد، تمام خصوصیات یک محله را دارد و آن قسمتی که از خیابان فاطمی بالاتر است، ساکنان، تاریخچه، مراکز خرید، پاتوقها و خاطرات خاص خودش را دارد.
زمانی این محل حتی زندان داشته برای خودش که الان شده است میدان میوه قزلحصار. برای خرید از این میدان میوه هم باید پیاده رفت. همانطور که اصلا خیابان امیرآباد برای قدم زدن ساخته شده است انگار.
نظرات
ارسال نظر
manicure
Hello, I wish for to subscribe for this blog to obtain hottest updates, so where can i
do it please help.
manicure
Hi there, of course this article is really pleasant and I have learned lot
of things from it about blogging. thanks.
manicure
Wow that was unusual. I just wrote an very long comment but
after I clicked submit my comment didn't show up.
Grrrr... well I'm not writing all that over again. Anyway,
just wanted to say wonderful blog!
monetholtzclaw.jimdo.com
Informative article, totally what I was looking for.